الیناالینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

الینا دخترمون

تولد بابا

دیشب تولد بابایی بود ولی خودش یادش نبود من و شما تصمیم گرفتیم سورپرایزش کنیم ولی یه کم مدلش فرق می کرد بهش گفتیم بیاد دنبالمون و شام ببرتمون بیرون  اونجا مامانی  بهش گفت امشب تولدش بوده اونم غافلگیر شده بود خندش گرفته بود .از همه بامزه تر اینکه منم هیچی براش نخریدم یکی از کتابای خونه رو دوباره بهش هدیه دادم!!!     مبارک بابا باشه ایشالا سایه اش بالا  سر شما ومن باشه !!!!!!!!! این دو تا اندر احوالات بابای شماست حالا میای تو این دنیا کامل میبینی که منظور مامان چی بود!!!   ...
21 تير 1391

هفته 30

سلام دخملی ما دیگه وارد هفته 30 ام شدیم باورم نمیشه  این همه وقت تو دل من جا خوش کردی دلم برات یه ذره شده خیلی وقت سونو گرافی نرفتم ببینمت !! یه چند تا خبر خوب دارم برات این جمعه ای رفتیم با بابا و مامانی کالسکه دخملمو گرفتیم یه کالسکه قرمز با یه کریر سبز ابی .از الان بگم اصلا از رنگ کالسکه خوشم نیومد ولی چون کیفیتش عالی بود خریدیم مامانی هم کلی تو خرج افتاد تو این هفته ها که عید بود و همه جا شادی بود چند تا مهمونی با هم دیگه رفتیم  خیلی هم بهمون خوش گذشت ! همه از حال و احوال فندق مامان می پرسیدن منم از قول شما میگفتم جاش خوبه !   عزیزکم دیروز مامانی یه کم دمق شده بود  تو ام باهاش قهر کرده بودی تا اینکه اخر...
19 تير 1391

گل دختر مامان

سلام الینا ی خشگلم چه خبر از تو شکم مامان جات تنگه؟  از دست مامان شکموی دخترم  الان که دارم برات مینویسم فکر کنم زیادی اون تو اب خوردی همش سکسکه می کنی هی میپری    مامان ملی (مامان بزرگ مامان)الان زنگ زد سالگرد ازدواج مامان بابا رو تبریک گفت بهمون الهی 4 سال پیش البته قمری من و بابایی تو شب تولد حضرت علی اکبر با هم دیگه عروسی کردیم عجب شبی بود جات خالی بود جیگرم اگه میدونستم خدا قراره یه نی نی جیگر بهم بده 4 سال دیگه اونوقت چی میشد!!   دیروز با بابایی و مامان بزرگ مهربونت رفتیم  جیبهای مامان بزرگو خالی کردیم کلی چیزای جیگر برات خریدیم از همه با حال تر یه سه چرخه است .البته بگم بابایی هم یه اسب صورتی ...
10 تير 1391
1